درد ودل
عسل مامان خوب حالا دیگه من یه نفر نیستم توی شکمم یه فرشته اسمونی زندگی میکنه. عزیز دلم چند هفته بعد من ویار شدید حاملگی گرفتم نمیدونی چه روزایی سختی و پشت سر گذاشتم دلم برای مامان راضیه میسوزه اون هم پای من عذاب کشید معنی مادر شدن و الان خوب درک میکنم مخصوصا الان که خودم مادر شدم خدا کنه بتونم مثل مادر خودم مامانه خوبی برای تو باشم. فرشته مامان توی اون روزای سخته ویارم بابایی کم عذاب نکشید بیچاره از سر کار نیامده باید میرفتیم بیمارستان اینقدر سرم وامپول زده بودم دیگه رگام داغون شده بودن ولی خوب به هر جهت تموم شد والان که به گذشته فکر میکنم چیزی یادم نمیاد چون در عوضش تو روز به روز بزرگتر میشدی و من خوب حست میکردم وامید به ا...
نویسنده :
یاسمن
12:06