الینا خانمالینا خانم، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 22 روز سن داره

خاطرات من وبابایی ودخترقشنگمون

درد ودل

1392/11/7 12:06
نویسنده : یاسمن
138 بازدید
اشتراک گذاری

فرشتهعسل مامان

 خوب حالا دیگه من یه نفر نیستم توی شکمم یه فرشته اسمونی زندگی میکنه. عزیز دلم چند هفته بعد من ویار شدید حاملگی گرفتمسبز نمیدونی چه روزایی سختی و پشت سر گذاشتم دلم برای مامان راضیه میسوزه اون هم پای من عذاب کشید معنی مادر شدن و الان خوب درک میکنم مخصوصا الان که خودم مادر شدم خدا کنه بتونم مثل مادر خودم مامانه خوبی برای تو باشم. فرشته مامان توی اون روزای سخته ویارم بابایی کم عذاب نکشید بیچاره از سر کار نیامده باید میرفتیم بیمارستان اینقدر سرم وامپول زده بودم دیگه رگام داغون شده بودن ولی خوب به هر جهت تموم شد والان که به گذشته فکر میکنم چیزی یادم نمیاد چون در عوضش تو روز به روز بزرگتر میشدی و من خوب حست میکردم وامید به اینده من و قوی تر میکرد که بلاخره یه روزی تورو در اغوشم میگرم واین موضوع منو دلگرم تر میکردلبخند

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)