خوش امدی به زندگی ما(تولد الینا جونم)
امدی نفسم بلاخره امدی گلم خدارو صد هزار مرتبه شکر سالم سلامت امدی 4 دی ساعت 10.30 تو فرشته اسمونی من زمینی شدی روز تولدت مصادف شد با تولد حضرت مسیح خوشحالم که بلاخره صورت قشنگ وماهتو دیدم بهترین لحظه زندگی من بود تو ثمره عشق من وبابایی فدات بشم که کپی بابا امیر شدی اخه دخملی فدای اون لبات قربون اون لپ های نازت بشم.
بذار خانم خانما از روز زایمانم برات تعریف کنم.
شب روزی که تو میخواستی به دنیا بیای شام خونه مامان نسیم بودیم که جات خالی عشقم کلی ام شام خوردم شایدم تو خیلی گرسنه بودی و میدونستی این اخرین شامی هست که توی دل مامان میخوری رگ پام گرفته بود و اصلا نمیتونستم راه برم درد عجیبی توی لگنم حس میکردم دیگه طاقت درد و نداشتم شب وتا صبح بیدار موندم یه شب سرد و پر مه زمستونی که خیلی سرد بود هوا باور کن تا صبح چشم روی هم نذاشتم مامان که امد منو دید ترسید گفت پاشو بریم بیمارستان داری عذاب میکشی ولی مامانی شما یه هفته تا سزارین من وقت داشتی که بخوای بیای دلهره داشتم امیرم همینجور راه نمیتونستم برم بابام برام ذکر میخوند وکلی نارتحت از حالم .راهی بیمارستان شدیم اینقدر هوا مه بود تا ده قدمیت چیزی معلوم نبود ساعت 6 صبح رفتم بیمارستان ساعت 10 رفتم توی اتاق عمل نیم ساعت بعدشم توو عزیزتریتم وارد این دنیا شدی ... خیلی خوش امدی عشقم تازه با وجود تو چشمام قشنگی های دنیارو دید